شب نشینی با خدا


اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

شب نشینی با خدا


جستجو


موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    پیوندهای وبلاگ

  • salary76
  • salary76
  •  
       
      حجاب در اسلام    

    و آنــگآه که چادرم را سَــــر می کنـم و دُنـــیا مَحــوِ دیدنم می شود!

    و آنــگآه که از حسرت و غَــــم دنیا بُــغض می کنم!

    و آنـــگآه که هیچکس مرا درک نمی کنَــد!

    درک نمی کنـــد،،، احساسَــم را، وجودَم را، صداقَتـــم را، چادرَم را!

    و آنـــگآه که تیکه های پسَـــــران را می شنَــــوم!

    و آنــــگآه که می خواهَـــــم تنها دَر جایی بنشینم و گریه کُـــــنم!

    و آنـــگآه که خَســــــته می شوم از این آدمانِ شــــــهر!

    و آنـــگآه که می خواهَــم داد بزَنـــــــم ….

    داد بزنم و بگویم: خسته اَم … خسته اَم

    و در همه ی این هـــــآ خُـــــدا را که یاد می کنم آرام می شَومـــ!

    و چـــــه زیباست این آرامــــــــــــــــــش … 


    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت [چهارشنبه 1396-09-29] [ 05:05:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      شب نشینی با خدا    

    خدا می داند این شب نشینی ها به کجای دلم بر نمی خورد          که بر نمی خورد که تو را گم کرده باشم

    بر نمی خورد که تو را پیدا نکرده گم کرده باشم          پل های هوایی و ایستگاه های مترو

    وزمان برای من همیشه دیر است

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 04:53:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      توبه از گناه    

    جوانی بودم که زیاد به ارتکاب گناهان حساسیت نداشتم، هرچند برخی از گناهان مانند خوردن شراب، زنا،دزدی و برخی کارهای دیگر را انجام نمیدادم و به انجام ندادن آن مقید بودم اما در برخی گناهان ازجمله گناهان مربوط به چشم ، گوش، زبان و گناهان اینترنتی بی تفاوت بودم.

     چند وقتی بود که کم کم مقید به خواندن نماز در اول وقت آن شده بودم و حاضر به ترکش نبودم و هر زمان نزدیک وقت نماز می شد دغدغه نماز اول وقت در من وجود داشت .

    از طرفی، تقریبا حدود 2 یا 3 سال قبلش به بیماری ای دچار شده بودم و …

    از طرفی، تقریبا حدود 2 یا 3 سال قبلش به بیماری ای دچار شده بودم و هر چه کردم و حتی به دکتر مراجعه نمودم، اما سلامتی برایم حاصل نشد، و همیشه بابت این بیماری گلایه داشتم، که خدایا چرا این بیماری ام خوب نمی شود مگر چه گناهی کرده ام. چند باری به خدا قول دادم ،که دیگر گناهان اینترنتی را ترک کنم اما دوام نمی آوردم، و دوباره مرتکب این نوع گناه می شدم، تا اینکه یک روز که دیگر از شدت درد کلافه شده بودم ،و دیگر طاقت نداشتم،به خدا قول دادم،که دیگر در اینترنت به دنبال تصاویر و فیلم های گناه آلود نباشم. و این بار بر قولم بودم . شاید باور نکنید؛ باورش برای خودم هم سخت است اما واقعا جواب داده بود دوستان خوبم؛ بیماری ای که حدود 3 سال بود مرا رنج می داد، و دیگر آسی ام کرده بود،ضرف چند روز تقریبا به کلی و بدون نیاز به هیچ دکتری خوب شده بود. بعد از آن کم کم همه گناهانی که به راحتی مرتکب آن می شدم ،مانند غیبت، دروغ و غیره را هم با اینکه خودم نمی دانم، چطور اما به طور معجزه آسایی ترک کردم؛ و الان که حدود چند سال از آن زمان گذشته مثل همان روزها به انجام ندادنشان پایبندم. برکات معنوی زیادی از جمله قرآن خواندن در هر روز و نماز شب و غیره هم بعد از اینکه از گناهان برگشتم به طور عجیبی نسیبم شد.

     الان حتی اگر بدانم دیگر آن بیماری به سراغم نمی آید اما باز حاضر به برگشتن به حالت قبلم نیستم چون دیگر چشمم باز شده و می فهمم خیرم در چیست.  تازه بعد از این ماجرا فهمیدم بیماری ای که همیشه از بابت آن به پروردگار عالم گلایه داشتم، وسیله ی خیر و هدایتی بود برای نجاتم از گناهانی که مرا به خواب غفلت برده بود. و این هدایت نبود جز بواسطه نماز اول وقت. به درستی که نمازی انسان را هدایت میکند و از گناهان بازمیدارد که سبک شمرده نشود و در اول وقتش خوانده شود.

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 04:37:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      نامه ای به خدا    

     

    این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود،و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت ،و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان “نامه ای به خدا” نگهداری می شود.

    نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
    او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
    “نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست”
    ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه، نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند، و دستور می دهد ،که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند، و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد، همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 04:05:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      درختی که در عاشورا خون میگرید.    

    درخت خونبار زرآباد در منطقه الموت استان قزوین همه ساله در روز عاشورا عصاره ای تراوش می کند که مانند خون سرخ رنگ است آنچنان که گویی در عاشورا عزادار حسین(ع) است.

    این درخت با 10 متر قطر و 30 متر ارتفاع دارای قداست خاصی در بین اهالی روستای زرآباد است و هر ساله به محل تجمع زوار و عاشقان اهل بیت تبدیل می شود.

    بقعه مطهر حضرت علی اصغر فرزند بلا فصل امام موسی کاظم(ع) و درخت چنار مقدس روستای (زرآباد) در استان قزوین همه ساله میزبان خیل عظیمی از زائران و مشتاقانی است ،که برای زیارت و عزاداری گرد هم می آیند.طبق یک سنت دیرین هر ساله مردم روستای زرآباد و هزاران زائر در قالب دسته های عزاداری، شب عاشورا گرداگرد درخت چنار خونباری که در صحن این امامزاده روییده حلقه زده و ضمن عزاداری و سینه زنی در اولین دقایق صبحگاه عاشورا شاهد چکیدن مایعی سرخ فام از شاخسار این درخت می شوند.،درخت کهنسال و مقدس زرآباد در روز عاشورای 61 هجری که شهادت امام حسین (ع) به وقوع پیوست،و خون مقدس حضرتش دشت کربلا را گلگون کرد، میزبان یکی از مرغانی بود که از سوی خداوند مأمور شده بودند تا با آغشته کردن خود به خون سیدالشهدا پیام سرخ شهدای کربلا را به سراسر جهان برسانند،و یکی از آن مرغان به این دیار آمده و با پرهای خونین خود بر روی شاخسارهای درخت چنار(روستای زرآباد) نشسته و از آن پس در روز عاشورا این خون در سوگ آن حضرت جاری می شود.

     

    این سبز که سرخ در زرآباد به پاست    
    آیینه ای از حسین در عاشوراست
    این سرخی جاری شده از هر رگ برگ
    کی اشک چنار باشد این خون خداست

     

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 03:28:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 ... 5 6 7 8 ...9 ...10 11 12 ...13 ...14 15 16 »
     
    •  خانه