شب نشینی با خدا


اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

شب نشینی با خدا


جستجو


موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟

    پیوندهای وبلاگ

  • salary76
  • salary76
  •  
       
      کاربرد گوشی هوشمند    

    زندگی بسیاری از ما به گوشی هوشمندمان گره خورده است و کافیست یک پیام یا ایمیل برایمان بیاید تا سریعا گوشی را از جیبمان دربیاوریم. با اینکه گوشی‌های هوشمند زندگی افراد را از بسیاری جهات راحت‌تر کرده‌اند و ما را بیش از پیش به یکدیگر متصل نموده‌اند، اما درگیر شدن بیش از حد ما با صفحه نمایش گوشی ریسک‌های خودش را هم دارد.   تبدیل شدن به برده دستگاه‌های الکترونیکی می‌تواند باعث بروز رفتارهای خفیف ضداجتماعی شود و همچنین خطر ابتلا به برخی بیماری‌ها را افزایش دهد (نکته جالب این است که در همین گوشی‌های هوشمند برنامه‌های مختلفی برای کمک به سلامتی ما وجود دارد). به هرحال در ادامه متن 6 ضرر گوشی‌های هوشمند که میتواند سلامتی ما را تهدید کند یادآور شدیم…

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت [یکشنبه 1396-09-26] [ 11:31:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      شوخ طبعی ابراهیم هادی    

    ابراهیم در مورد جدّیت بسیار جدّی بود.اما در مورد شوخی ومزاج بسیار انسان خوش مشرب و شوخ طبعی بود.

    اصلأ یکی از دلایلی که خیلی ها جذب ابراهیم می شدند همین موضوع بود.

    ابراهیم در مورد غذا خوردن اخلاق خاصی داشت !وقتی غذا به اندازه کافی بود خوب غذا می خورد و می گفت : بدن ما به جهت ورزش و فعالیت زیاد ، احتیاج بیشتری به غذا دارد. با یکی از بچه های محلی گیلان غرب به یک کله پزی در کرمانشاه رفتند. آن هت دو نفری سه دست کامل کله پاچه خوردند! یا وقتی یکی از بچه ها ،ابراهیم را برای ناهار کرد. برای سه نفر 6 عدد مرغ را سرخ کرد و مقدار زیادی برنج و…..آماده کرد ، که البته چیزی هم اضافه نیامد! در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم .بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم.

    صاحب خانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود خیلی تعارف می کرد .ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریبأ چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد!

    جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود . بعد از افطار  مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا می کرد.

    یکی یکی آنها را می آورد و می گفت :ابرام جون ایشون خیلی دوست داشتند شما رو ببیند و…..

    ابراهیم که خیلی خورد بود و به خاطر مجروحیت ، پایش درد می کرد ، مجبور بود به احترام افراد بلندشود و رو بوسی کند .جعفر هم پشت سرشان  آرام بی صدا می خندید.

    وقتی ابراهیم می نشست ، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد ! چندین بار این کار را تکرار کرد .

    ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت : جعفر جون نوبت ما هم می رسه !

    آخر شب می خواستیم بر گردیم .ابراهیم سوار موتور من شدو گفت : سریع حرکت کن!

    جعفر سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد . فاصله ما با جعفر زیاد شد .رسیدیم به ایست بازرسی !

    من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت :برادر بیا اینجا !

    یکی از جوان های مسلح جلو آمد.

    ابراهیم ادامه داد : دوست عزیز ،بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. یک موتو دنبال ما داره می یاد که……

    بعد از کمی مکث کرد و گفت : من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید.فک کنک مسلحه !

    بعد گفت :با اجازه و حرکت کردیم. کمی جلو تر رفتم توی پیاده رو و ایستادم. توتایی داشتیم میخندیدیم .

    موتور جعفر رسید .چهار نفر مسلح دور موتور را  گرفتن! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند ! دیگر هرچه می گفت: کسی اهمیت نمی داد و…..

    تقریبأ نیم ساعت بعد مسول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت . کلی معذرت خواهی کرد و به بچه های گروهش گفت:

    ایشون ، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشکر سید الشهداء(علیه السلام)هستند.

    بچه های گروه ، با خجالت  از ایشان معذرت خواهی کردند ، جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود ، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد . کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده رو ایستاده و شدید می خندید ! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده .

    ابراهیم جلو آمد ،جعفر را بغل کرد و بوسید .اخم های جعفر باز شد . او هم خنده اش گرفت .خدا رو شکر با خنده همه چیز تمام شد.  از کتاب ابراهیم هادی جلد 1

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت [چهارشنبه 1396-09-22] [ 09:12:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      حجاب فاطمی    

    نیست چادر بهر ما محدودیت          بلکه باشد بهترین مصونیت

    تا شوی ایمن ز خشم گرگان          چادرت را از سر خود بر مدار

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت [دوشنبه 1396-09-20] [ 11:28:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      چشم پوشی از گناه    

    بپوشانید چشمان خود را از گناه.

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت [جمعه 1396-09-17] [ 11:39:00 ق.ظ ]

    1 نظر »

       
      وفای به عهد بندگی    

    بنده ای که انتظار دارد خدا تقاضای او را بپذیرد ، چگونه بر خود روا می دارد که دستور خدا را عمل نکند؟ آیا چنین توقعی بی جا نخواهد بود؟ مردی خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت : قربانت شوم! خدا در قران فرموده : مرا بخوانید ،شما را اجابت می کنم. (سوره غافر آیه 63) ما خدا را می خوانیم، ولی اجابت نمی کند ؟

    حضرت پاسخ داد: زیرا شما به  عهدتان با خدا وفا نکردید! و خداوند می فرماید :

     

    به عهدتان با من وفا کنید، من نیز به عهدم با شما وفا می کنم.(سوره بقره آیه 40)

    والله ! اگر شما به عهدتان با خدا وفا کنید ، البته خدا نیز به عهدش با شما وفا می کند ( بحارالانوار ،ج 93 ص 368)

    از کتاب کلید گشایش فضیلت، آداب و آثار دعا

     

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 11:16:00 ق.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 ... 5 6 7 8 9 10 ...11 ...12 13 14 15 16 »
     
    •  خانه