لقمان حکیم به پسرش می گفت :
پسر عزیزم : مبادا چنین شود که خروس صبح از تو هشیار تر وبه اوقات نماز از تو مراقب تر باشد. آیا نبینی که به هنگام نماز ، اعلام دخوتل وقت می کند و سحرگاهان صدا به آواز بلند سر می دهد . در حالیکه تو در خوابی :
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آینه صبح گز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
در مناجاتی که حضرت موسی با خداوند مهربان داشته خداوند باو چنین خطاب کرد :
ای پسر عمران ، دروغ می گوید آنکس که گمان می کند مرا دوست دارد در حالی که چون شب فرا می رسد از من چشم می پوشد و به خواب می رود .
آیا نه مگر چنین است که هر عاشقی دوست دارد با معشوقش خلوت کند؟
هان ، ای پسر عمران، این من هستم که بر دوستانم مطلعم چون شب آنان را فرا گیرد چشم دلشان را دگرگون می سازم و عقوبتم را در مقابل دیدگانشان مجسم می کنم که از راه شهوت با من به مخاطبه می پردازند و حضوراء با من به گفتگو می نشینند . ای پسر عمران، در دل شب های تار از دلت خشوع و از تنت خضوع و از دیده گانت قطرات اشک نثار من کن و مرا بخوان که مرا به خودت نزدیک واجابت کننده دعوتت خواهی یافت.
از کتاب نماز نیاز عاشقان